دستور ادبیات(اسم)

دنیای ادبیات فارسی
نويسندگان

اسم:

در جمله «جواد به سرعت آمد»جواد،نهاد است،زيرا درباره او خبري مي دهيم،اين كلمه فاعل هم هست زيراانجام دهنده

عمل آمدن است،كلمه جواد اگر در جمله ديگري قرار بگيرد ممكن است نهاد يا فاعل نباشد . مثلا در جمله ديگري قرار بگيرد ممكن است نهاد يا فاعل نباشد،مثلا در جمله «كتاب جواد را آوردم».امااگر كلمه «جواد» را به تنهايي در نظر بگيريم،متوجه مي شويم كه اين كلمه نام كسي است از اين جهت كلمه«جواد» اسم است.

درجمله «گاو شير مي دهد»كلمه «گاو»علاوه بر اينكه نهاد جمله و فاعل آن است،چون بر حيواني نيز دلالت ميكند،پس

«اسم» هم هست.پس اسم كلمه اي است كه براي نام بردن كسي يا چيزي بكار ميرود.

چيزي كه به وسيله«اسم» نام برده مي شود:

گاهي شخصي است.مانند مرد،زن،حسن،هوشنگ

گاهي حيواني است.مانند خرگوش،گاو،اسب،پلنگ

گاهي مكاني است.مانند كوه،دشت،رود،تهران،پاريس

گاهي گياهي است.مانند درخت،چمن،بيد،سرو

گاهي نام ستارگان است.مانند ماه،خورشيد،زهره،عطارد

گاهي نام اشياء است.مانند صندلي،كاغذ،ميز،مداد،تخته

گاهي نام حالتي است كه در كسي يا چيزي وجود دارد مانند

سفيدي،سرما،گرما،رنج،شادي

ويژگيهاي اسم

عام . خاص

گاهي اسم تنها بر يك فرد معين دلالت مي كند،وقتي كه مي گوييم«فرهادآمد» مقصود ما يك شخص معين است و يا

در جمله«مشهد از شهرهاي مذهبي ايران است»كلمه

«مشهد»و«ايران»به يك شهر و كشور معين دلالت مي كند،

اما وقتي مي گوييم«گربه دشمن موش است»مقصود تنها گربه خانه خودمان نيست بلكه به هر گربه اي دلالت مي كند.

اگر با اسم تنها يك فرد معين را بتوانيم نام ببريم به آن اسم خاص مي گوييم اما اگر بتوانيم اسم را نوعي به كار ببريم كه شامل افراد متعدد باشد آن را اسم عام مي ناميم،پس اسم خاص كلمه اي است كه براي نام بردن يك كَس معين يا يك چيز معين بكار ميرود و اسم عام به كلمه اي مي گوييم كه با آن كسان يا چيزهاي همنوع را مي توان نام برد.

ممكن است يك«اسم خاص»براي نامگذاري چندين كس يا چيز بكار ميرود.«فاطمه»اسم خاص است،اماهزاران نفر ممكن است فاطمه نام داشته باشند،بايد بدانيم كه هر بار اسم خاصي مانند فاطمه را در گفتار و يا نوشتار به كار مي بريم

منظور ما فرد معيني است نه اينكه همه خانمهايي كه نام آنها فاطمه است.

ذات . معني

گاهي چيزي كه نام برده مي شود خود به خود وجود دارد،مانند ديوار،كتاب. اما گاهي وجود آن چيز مستقل نيست

بلكه وابسته به چيز ديگري است يا در چيز ديگري وجود دارد

مانند: سرخي،سرخي به تنهايي وجود ندارد و در چيزهاي ديگر مي شود او را ديد مثل گل ، پارچه،...

به چيزي كه به خودي خود وجود داشته باشد اسم ذات و به اسمي كه بر مفهومي دلالت مي كندكه وجودش در چيز ديگري است و نام حالتي يا صفتي است اسم معني مي گوييم.

مفرد . جمع

گاهي اسم براي نام بردن يك شخص يا يك چيز است در اين حال مفرد است. در جمله هاي مرد آمد،چراغ روشن شد،

درخت سايه دارد،اسم هاي مرد،چراغ و درخت مفرد هستند.

اما گاهي به وسيله اسم،چند شخص يا چند چيز را نام مي بريم در جمله هاي مردان آمدند،چراغها روشن شدند،درختان سايه دارند،اسم هاي مردان،چراغها و درختان،جمع هستند چون بيشتر از يك شخص يا چيز دلالت مي كنند.اسم جمع علامتي دارد كه در پايان آن مي آيد،علامت جمع اسم در فارسي «ان» و «ها» مي باشد.

 ضمير :

گاهي به جاي آنكه  كسي يا چيزي را نام ببريم ،  يعني اسم اورا بگوييم ، كلمه ديگري مي آوريم  كه جاي اسم  را مي گيرد ، مثلا  به جاي آنكه بگوييم .

« پرويز را ديدم  و به پرويز گفتم » مي گوييم « پرويز را ديدم  و به او گفتم »

اينجا اين كلمه « او»  جاي اسم پرويز  را گرفته است، اين گونه كلمات را  كه جانشين اسم مي شوند « ضمير» و چون  جانشين اسم شخص هشتند  ضمير شخصي  ناميده مي شوند .

ضماير شخصي براي اول شخص« من» و « ما»  هستند .

ضماير شخصي براي دوم شخص « تو» و « شما» هستند .

ضماير شخصي براي سوم شخص « او» و « ايشان»  هستند .

گاهي به جاي « او» ضمير سوم شخص مفرد « وي»  مي آيد.

ضمير اشاره:

به كلماتي  كه با آنها  چيزي يا كسي را نشان  مي دهيم « ضمير اشاره » مي گوييم، مثلا  اگر از كسي بخواهيم كه كتابي رابردارد  كتاب نزديك باشد به جاي جمله « كتاب را بردار » مي گوييم « اين رابردار »

كلمه اين ضمير اشاره است وبه جاي اسم « كتاب» نشسته است . اما اگر كتاب دور باشد مي گوييم « آن را بردار ». ضمير اشاره  نيز مانند اسم  مي تواند  جمع بسته شود : آنان، اينان، آنها، اينها، .

مفعول :

فاعل كسي است كه فعل را انجام مي دهد  و گاهي واقع شدن فعل به فاعل تمام مي شود .يعني اثرآن  به ديگري  نمي رسد، در جمله «هوشنگ نشست» هوشنگ فاعل است، زيرا فعل نشستن را انجام داده است و پاي شخص ديگري در ميان نيست، اما اگر بگوييم  « رستم كشت»  جمله كامل نيست زيرا فعل كشتن به فاعل كه رستم است  تمام نمي شود و پاي كسي ديگر در ميان است و شنونده جمله به سرعت خواهد پرسيد « چه كسي را كشت» گاهي فعل از فاعل  فراتر مي رود و برروي  كسي يا چيز ديگري  اثر مي گذارد كه آنرا مفعول مي ناميم  مثلا در جمله  « رستم پهلوان سهراب كشت »  كلمه سهراب مفعول است .

صفت:

 گاهي اسمي  كه د رجمله  فاعل  يا مفعول  واقع مي شود تنها نيست بلكه براي آنكه شنونده آنرا بهتر بشناسد درباره آن توضيح مي دهيم يعني  يكي از  حالتها يا صفتهاي او را  نيز بيان مي كنيم، مثلا اگركسي بگويد: « من برادر خود را دوست دارم » معني كلمه برادردرصورتي واضح است كه گوينده يك برادر داشته باشد،  براي اينكه شنونده متوجه شود كه منظور  كدام برادر گوينده  است مثلا خواهد گفت « من برادر بزرگترم را دوست دارم » كلمه بزرگ در اين جا به مفهوم اسم « برادر» افزوده شده است، اين كلمه  كه حالت يا چگونگي اسم را بيان  مي كند « صفت» خوانده مي شود يعني وصف شده .

قيد :

به اين چند جمله توجه كنيد :

فريدون زود آمد

فريدون شتابان آمد

فريدون سرافكنده آمد

فريدون نواميدانه آمد

فريدون آهسته آمد

 فعلي كه در همه اين جمله ها بكار رفته « آمدن» است اما چگونگي انجام  گرفتن اين فعل در جمله هاي مذكور  با هم متفاوت است اين تفاوتها  با كلمه يا عبارتي  بيان مي شود  كه آن را قيد مي خوانيم

پس جمله  هاي  مذكور  كلمه هاي  زود، شتابان، خندان، سرافكنده، نواميدانه وآهسته  قيد هستند .

همچنانكه صفت براي بيان  حالت  يا چگونگي اسم مي آيد و وابسته اسم است،  قيد چگونگي روي دادن فعل  را بيان مي كندو به فعل وابسته است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, ] [ 21:45 ] [ مهدی آقابراری ]

<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشیو مطالب
امکانات وب